گدای سر راه. (از آنندراج) (از برهان) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : ای به درگاه تو قصه برسان صاحب رای ره نشین سرکوی کرمت حاتم طی. انوری (از انجمن آرا). به خواری منگر ای منعم ضعیفان و نحیفان را که صدر مجلس عشرت گدای ره نشین دارد. حافظ. صاحب غیاث اللغات این ترکیب را بکار برده است:طبیب ره نشین، مردم غریب بی خانمان. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج) ، مسافر و قاصدی که پیوسته در راه باشد، دزد قطاع الطریق، باج ستان. (ناظم الاطباء) (برهان). رجوع به راه نشین در همه معانی شود
گدای سر راه. (از آنندراج) (از برهان) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : ای به درگاه تو قصه برسان صاحب رای ره نشین سرکوی کرمت حاتم طی. انوری (از انجمن آرا). به خواری منگر ای منعم ضعیفان و نحیفان را که صدر مجلس عشرت گدای ره نشین دارد. حافظ. صاحب غیاث اللغات این ترکیب را بکار برده است:طبیب ره نشین، مردم غریب بی خانمان. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج) ، مسافر و قاصدی که پیوسته در راه باشد، دزد قطاع الطریق، باج ستان. (ناظم الاطباء) (برهان). رجوع به راه نشین در همه معانی شود
آنکه در کنار راه نشیند، گدای سر راه، بی خانمان، غریب یا حکیم راه نشین. یا حکیم راه نشین متطببی که در کنار خیابانها مینشست و مردم را با دادن بعض حبوب مداوا میکرد
آنکه در کنار راه نشیند، گدای سر راه، بی خانمان، غریب یا حکیم راه نشین. یا حکیم راه نشین متطببی که در کنار خیابانها مینشست و مردم را با دادن بعض حبوب مداوا میکرد
ته نشست، آنچه از مواد موجود در آب در ته رودها یا دریاچه ها یا دریاها فرونشیند، رسوب، طبقه ای از زمین که در نتیجۀ رسوب مواد موجود در آب دریاها تشکیل شده است
ته نشست، آنچه از مواد موجود در آب در ته رودها یا دریاچه ها یا دریاها فرونشیند، رسوب، طبقه ای از زمین که در نتیجۀ رسوب مواد موجود در آب دریاها تشکیل شده است
آنچه به تک نشیند ازدرد و جز آن. (آنندراج). آنچه زیر آب رود و ته ظرف جای گیرد. ته نشسته. (فرهنگ فارسی معین) : ز جوش باده درد ته نشین بالانشین گردد ز موج خنده ترسم خط برون آید از آن لبها. ناظر علی (از آنندراج). ، مواد دارویی که بر اثر عدم انحلال در حلاّل یا در نتیجۀ ترکیبهای شیمیایی راسب شوند، درد. راسب. (فرهنگ فارسی معین). رسوب و درد. (ناظم الاطباء). دردی. لرت. لرد. رسوب
آنچه به تک نشیند ازدرد و جز آن. (آنندراج). آنچه زیر آب رود و ته ظرف جای گیرد. ته نشسته. (فرهنگ فارسی معین) : ز جوش باده درد ته نشین بالانشین گردد ز موج خنده ترسم خط برون آید از آن لبها. ناظر علی (از آنندراج). ، مواد دارویی که بر اثر عدم انحلال در حلاّل یا در نتیجۀ ترکیبهای شیمیایی راسب شوند، درد. راسب. (فرهنگ فارسی معین). رسوب و درد. (ناظم الاطباء). دردی. لرت. لرد. رسوب
کسی که با دیگری نشست و برخاست و معاشرت کند، هم نشست، جلیس، معاشر، همدم، مصاحب: الا ای هم نشین دل که یارانت برفت از یاد مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم. (حافظ)
کسی که با دیگری نشست و برخاست و معاشرت کند، هم نشست، جلیس، معاشر، همدم، مصاحب: الا ای هم نشین دل که یارانت برفت از یاد مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم. (حافظ)
آنکه در کنار راه نشیند، گدای سر راه، بی خانمان، غریب یا حکیم راه نشین. یا حکیم راه نشین متطببی که در کنار خیابانها مینشست و مردم را با دادن بعض حبوب مداوا میکرد
آنکه در کنار راه نشیند، گدای سر راه، بی خانمان، غریب یا حکیم راه نشین. یا حکیم راه نشین متطببی که در کنار خیابانها مینشست و مردم را با دادن بعض حبوب مداوا میکرد